#پناهم_باش_پارت_2

روی یکی از نیمکتهای حیاط دانشگاه کنار دوستام نشستم و فارغ از همه چیز زندگی را زندگی میکنم
به بازوی زهرا دوست صمیمیم میزنم میگم
چه خبره تو گوشیت که از صبح سرت تو گوشیته؟
باغرغر سرش و از روی گوشی بالا میکشه
زهرا : الهی دستت بشکنه بازوم له شد چه خبرته ؟
چپ چپ نگاهش میکنم
زهرا: واا چته دختر بیا منو بخور!! چن روز پیش پسر خاله ام یه برنامه چت روگوشیم نصب کرده سرم گرمه چته کلی دوست پیدا کردم.
حتما همشونم پسرن اره؟
زهرا: خوشم میاد که زود میگیری
واقعا تو این پسرا چی میبینی که چسبیدی بهشون؟
زهرا:تو احمقی فقط بشین سرکتاب ودرس اخه بیشعور فردا که سنت شد سنه ننه بزرگم وشوهر گیرت نیومد اون موقع میفهمی چه روزایی رو‌از دست دادی الان که یه صورت قابل تحمل داری باید به فکر اینده باشی فهمیدی؟
اهان الان که شما به فکر اینده ای چرا شوهر نمیکنی؟
زهرا:من هنوز شوهر باب میلمو پیدا نکردم..
با حس لرزش گوشیم توی جیبم گوشی رو درمیارم و به اسم مامان نگاه میکنم و جواب میدم
جانم مامان
مامان:سلام عزیزم کجایی؟
دانشگاهم میخام دیگه راه بی افتم برم بیرون داروهاتو بگیرم تا یکی دوساعت دیگه خونه ام.
مامان:نرو عزیزدلم سینا زنگ زد گفت داروهارو گرفته گفتم بهت بگم دیگه خودتو اسیر داروخونه ها نکنی
واقعا؟؟ دستش درد نکنه خیلی خوشحال شدم
مامان:اره مامان جان خیالت راحت
کی میاد حالا ؟
مامان:حرکت کرده شب خونه اس توام برا نهار خودتو برسون فسنجون برات پختم
واااای عاشقتم مامان الان حرکت میکنم چهل دیقه دیگه خونه ام
مامان:اروم بیا فقط خداحافظ
چشم
باقطع کردن تلفن نفسی از روی اسودگی کشیدم قرصای مامان خیلی فکرمو درگیر کرده بود خدارو شکر سینا خیالمونو راحت کرد.
روبه میترا گفتم
میترا اون کتابمو که برده بودی اگه دیگه لازم نداری هفته ی دیگه برام بیارش
میترا: خوب شد یادم انداختی بخدا حواسم ندارم که حتما میارمش
با بلند شدنم از رو نمیکت دوستام بهم نگاه کردن خب بچه ها من دیگه میرم اگه کسی میره بامن پاشه برسونمش
که همه گفتن که هنوز کار دارن وقصد رفتن ندارن

romangram.com | @romangram_com