#اسوه_نجابت_پارت_99


یکهفته از روزیکه به خونه مریم رفتیم میگذره! بارها و بارها خاطرات اونروز رو در ذهنم تکرار کردم! انقدر اونروز رو یاد آوری کردم که لحظه لحظه ی اون ملکه ی ذهنم شده! تک تک حرفها و رفتارهای مریمو هجی کردم ولی هیچ بی احترامی به خودم ندیدم!

در اون روز مریم در حالیکه وسایل رو بسته بندی میکرد سعی میکرد با صحبت کردن با من، حس بیگانگی من به اون خونه رو از بین ببره. هرکدوم از وسیله ها رو که برمیداشت میگفت:

-امین! اینو واسه خونه برج لازم نداری؟

اگه میگفتم چرا. اون وسیله رو یک کنار میگذاشت و وسیله دیگه رو برمیداشت و اگه میگفتم نه. در جوابم میگفت:

-پس میبریمش بابلسر!

مریم روش بدی رو واسه تنبیه من پیش گرفته! چرا من فکر میکردم اگه به خونه م بیاد به من بی محلی میکنه و ممکنه در برابر عملکردهام واکنش بدی نشون بده؟ بدترین راهو برای تلافی انتخاب کرده. رفتارهای خانمانه و بزرگ منشی مریم بدترین تو گوشیه که هر لحظه به صورتم میخوره. در همه حال مواظبه که علیرغم دوری کردن از من، احترامم رو نگه داره! چه کسی فهمید که همون شب که به منزلش رفتیم، من در اتاق کارم گریه کردم و برای آرامش روحم نماز خوندم! چه کسی میدونه که من هر لحظه در خواستن و عشق به مریم عذاب میکشم ولی اون با نجابتش حریمی بینمون بوجود آورده که دست و پای منو درغل و زنجیری باز نشدنی اسیر کرده! چرا همه فکر میکنن با فحاشی و بدرفتاری میتونن یک مردو تنبیه کنن و هیچوقت به ذهنشون نرسیده که رفتارهای با حجب و حیا و صبوری در برابر یک گنهکار بدترین نوع انتقام گرفتنه؟ لا اقل واسه من که اینطوریه!

با باربری هماهنگ کردم که فردا صبح به منزل مریم بریم و اثاثیه رو بار بزنیم و از همونجا راهی شمال بشیم. با ناصری تماس گرفتم و گفتم که حداقل 10 روز روی من حساب نکنه! ناصری هم عصبانی شد که کارشو از قبل ماه رمضون لنگ خودم نگه داشتم و حتی به من گفت این چه زنو بچه ایه که یکدفعه پیدا شد و تو صدات دراومد؟ با خونسردی گفتم که اونها شهرستان بودن ولی الان به تهران اومدن و من تا سروسامون ندادن اوضاعم به هیچ عنوان سر صحنه ی فیلمبرداری نمیام! چاره ای نداشت باید قبول میکرد وگرنه تعویض هنرپیشه و ساخت مجدد فیلم یعنی ضرر صد در صد!

مریم در حال جمع کردن لباسهای خودش و آیلین برای مسافرت فرداست! من هم ساکم رو بسته م و گوشه ی اتاق گذاشتم. هنوز روم نمیشه که از مریم بخوام واسم ساکمو ببنده!

صدای سرو صدای مریم و آیلین از تو اتاق خواب بلند میشه!

مریم داد میزنه:

-آیلین! برو بیرون. بهت گفتم برو بیرون تا نزدم زیر گوشت. وقتی میگم نه! یعنی نه! کل اسباب بازیهاشو آورده که میخوام اینارو هم با خودم بیارم! مگه داریم سفر قندهار میریم بچه؟ آخه بچه تو به کی رفتی که انقدر لجبازی؟

تو دلم میگم یک مامان ناز داره که با عالمو آدم لجبازی میکنه!


romangram.com | @romangram_com