#اسوه_نجابت_پارت_92
اگه جلوشو نمیگرفتم همه زندگیمونو این وسط پهن میکرد و بعید نبود که بگه تازه دیشب بابام، مامانمو بغل کرد!!! مریم حق داره بعضی جاها بهش سخت بگیره! این بچه، وقتی رو دور میفته هیجاناتش غیر قابل کنترله!
سرمو به سمت در بیمارستان میچرخونم! آیلین درست میگفت. مریم از بیمارستان خارج شده و به سمت ما می اومد.
با سرعت به دخترها امضا میدم و از عکس گرفتن با اونها امتناع میکنم. یکسره سرمو بلند میکنم و به مریم که به ما خیره شده و داره به سمتمون میاد نگاه میکنم. از خانمها عذر خواهی میکنم و سوار ماشین میشم و فورا ماشینو روشن میکنم و به سمت مریم میرم. جلوی پاش ترمز میزنم و سوارش میکنم.
از چیزی که تو ذهنم شکل گرفته وحشت دارم! حساسیت مریم به خانمهای طرفدار من! درست مثل یاسمن!
مریم سوار ماشین میشه:
- سلام
به گرمی جواب سلامشو میدم
آیلین از عقب ماشین سرشو جلو میاره:
- سلام مامانی!
- سلام عزیزم. خوبی؟
- بله!
- امروز با بابایی خوش گذشت؟
- خیلی! تازه شم واسم 10 تا کتاب داستان خرید. رستورانم رفتیم و نهار خوردیم. واسه شما هم گرفتیم. ایناهاش عقب ماشینه
romangram.com | @romangram_com