#اسوه_نجابت_پارت_84



خونه غرق در سکوت شده! مریم و آیلین تو اتاق خواب خوابیدن و منهم تو اتاق مهمون رو تخت دراز کشیدم! به اتاق کارم میرم و کشوی کمدو باز میکنم! یک سیگار از تو کمد بر میدارم و به تراس میرم! سیگارو آتش میزنم.

صدای قدمهای مریم از پشت سرم میاد. وارد تراس میشه! دست دراز میکنه و سیگارو از گوشه لبم بر میداره و زیر پاش خاموش میکنه:

- دوست ندارم پدر آیلین سیگار بکشه!

نگاهمو به چشمهای کویریش میچسبونم. دست دراز میکنم و کمرشو میگیرم:

- چی تو قبول کنم؟ قسم حضرت عباستو یا دم خروستو! از یک طرف میگی هنوز نمیتونی منو به عنوان شوهرت قبول کنی! از طرف دیگه واسه سلامتیم نگران میشی ! تو بگو چیکار کنم؟

مریم سرشو پایین میندازه! باد گرمی میوزه و لباس خوابشو به بدنش میچسبونه! در یک لحظه نگاهم به سمت برجستگیهای بدنش میره! با دستش لباسو از خودش جدا میکنه و خودشو از بین دستهام بیرون میکشه. به صندلی حصیری تو تراس اشاره میکنه:

- میتونیم بشینیم؟

با سر میگم آره و روی صندلی، روبروی مریم میشینم.

- ببین امین! تو خیلی عوض شدی! این امینی که من تو این مدت دیدم با اون چیزی که تو کرمان دیدم، خیلی فرق میکنه! شاید اگه بین ما اون اتفاق نمی افتاد و تو به خواستگاری من میومدی، من تو رو راحت تر میپذیرفتم ولی در حال حاضر هر دفعه که به طرفم میای من دچار وحشت میشم که مبادا دومرتبه یک اتفاق دیگه، بدون رضایت من و به اجبار صورت بگیره! من اون دفعه ضربه ی بدی خوردم! نه به خاطر آیلین! نه به خاطر اینه دخترانگیمو از دست دادم! بلکه خود rape یکی از مواردیه که اثرات بدی رو از نظر روانی روی خانمها میذاره! احساس ترس، استرس، بی پناهی، شرم و افسردگی تمام چیزهایی بود که من سالها با هاش جنگیدم که منو دچار اختلال شخصیت نکنه! حتما این مسئله نباید بین یک خانم و یک آقای غریبه باشه! بین زن و شوهرها هم اگه به اجبار و بدون رضایت قلبی خانم باشه همین عنوانو میگیره! ولی باید بگم که تو بهترین انتخاب من برای زندگی بودی! اول اینکه بالای سر بچه ت هستی و زیر دست خودت بزرگ میشه. دوم اینکه من تا حالا هرجا که به حرف حاجاقا کردم خیر و صلاحمو دیدم و مطمئنم ایندفعه هم حاجاقا منفعت منو بیشتر از نفع تو در نظر گرفته. سوم اینکه چون اون اتفاق بین من و تو رخ داده بود، دوست داشتم حالا که عوض شدی، همسر خودت بشم و زن کسی نشم که خدا نکرده هر روز اون مسئله رو چماق کنه و تو سرم بکوبه... ولی امین اجازه بده تا خودم بیام سراغت! من میخوام زمانیکه تو آغوش تو جا میگیرم، عاشقت باشم و آغوشتو یک مکان امن واسه تخلیه ناراحتیهام و رفع خستگی و تنهاییم بدونم نه فقط آغوش یک مردیکه همسرمه و یا برای رفع امیال نفسانی! اگه فکر میکنی حرفهام منطقیه، خواهش میکنم به من فرصت بده! نمیتونم بگم چقدر زمان نیاز دارم ولی رو کمک تو هم حساب میکنم! میدونم تو هم مردی و برات سخته! من هم سعی میکنم با این مسئله غیر منطقی برخورد نکنم. پس خواهش میکنم کمی صبر داشته باش! بذار وقتی زنتو بغل میگیری، این احساسو داشته باشی که روح و جسمش هردو مال توست نه فقط جسمش. دوست دارم طوری در کنارت قرار بگیرم که وجودم دروجودت حل بشه و روحم در کنارت به آرامش برسه! اینطوری من میتونم یک زن فداکار و مادری مهربون واسه بچه ت باشم!

با دقت به حرفاش گوش میکنم. بعد از اینکه حرفاشو میزنه، دستشو میگیرم و از جا بلندش میکنم:

- همه حرفات منطقیست. چیزی ندارم که بگم. فقط خواهش میکنم هرجا به کمک من احتیاج داشتی بهم بگو

- باشه! قول میدم

romangram.com | @romangram_com