#اسوه_نجابت_پارت_68
لب باز میکنه:
- اینطوری نگام نکن!
اگه یک دقیقه دیگه وایستم، قول نمیدم اتفاقی نیفته! دستی تو موهام میکشم و از اتاق بیرون میرم. یقه ی تیشرتمو می گیرم و تکون میدم تا شاید یک کم از گرمای تنم کم بشه!
آیلین به سمتم میاد:
- بابا!
- بله گلم!
- این یعنی چی؟ رفتم... راه... آب خونه نزدیک.... نزدیکیهای لونه
به کتاب نگاه میکنم:
- راه آب یعنی جایی که آب توشه. مثل رودخونه . حبه انگور رفته یک جایی که توش آب داره. گذرگاه آب رو میگن راه آب
- فهمیدم
- آآ! قربون دختر کتاب خونم بشم! هلاک شد امروز انقدر که کتاب خوند!
چشمم به در اتاق کارم میفته. مریم دم در ایستاده و با لبخند به منو و آیلین نگاه میکنه:
- ساعت 10 شد. من هنوز شام درست نکردم!
romangram.com | @romangram_com