#اسوه_نجابت_پارت_42

چقدر این دو کلمه به دلم میشینه! خانم شاهکار! خانم شاهکار!

مریم یک شیرینی دیگه بر میداره و خداحافظی میکنه و از مغازه بیرون میره.

چشمم به یک گردن بند پروانه کوچولو تو ویترین مغازه میوفته که به هر بالش یک نگینه کوچولو چسبیده.

رو به لهراسبی میکنم:

این گردن بندو با یک زنجیر کوتاه بهم بدید.

- واسه دختر خانم میخواهید؟

- بله

پول حلقه ها و گردن بندو حساب میکنم و از مغازه بیرون میام.

دم در مغازه، حلقه ی خودمو دستم میکنم و حلقه مریم و گردن بند آیلینو تو جیبم میذارم.

در عقب ماشینو باز میکنم. آیلین خودشو رو صندلی عقب دراز کرده و داره واسه خودش شعر میخونه.

با باز شدن در بلند میشه و روی صندلی میشینه. دستمو تو جیبم میکنم و جعبه گردن بندو در میارم.

گردن بند رو که به زنجیر وصله از تو جعبه در میارم. مریم به عقب برگشته و داره به گردن بند نگاه میکنه.

- چطوره؟

romangram.com | @romangram_com