#اسوه_نجابت_پارت_32





عـذاب می کشم ولی عـذاب من گنــاه نیست

وقتی شکنجه گر تویی شکنجه اشتبــاه نیست

مریم بعد از چند لحظه مکث میگه:

- میشه یک کمد به من بدید تا لباسهای خودم و آیلینو بچینم؟

نگاهی به صورتش میندازم:

- همه ی این خونه متعلق به تو و آیلینه! هرجا دوست داری لباسهاتو بچین. ولی.....

به سمت کمد لباسهام میرم و با یک حرکت تمام چوب رختها رو از میله لباس بر میدارم و پیراهنها و کت و شلوارها رو به اتاق کارم میبرم و روی زمین میندازم. دومرتبه بر میگردم و کشوهای کمد رو هم خالی میکنم

مریم هاج و واج به من نگاه میکنه!

- لباسهاتو تو این کمدها بچین! کمد اتاق مهمون هم خالیه. لباسهای آیلینو هم اونجا بچین. فردا عصر به خونه ت میریم و هرچی که میخوای بیاری جمع میکنیم و پس فردا با باربری هماهنگ میکنم که اونها رو به اینجا بیارن! من هم تخت اتاق مهمونو به اتاق کارم میبرم و اونجا اتاقم میشه! اتاق مهمون هم واسه آیلین. دلیلی نداره یک اتاقو مخصوص کارهام کنم و آیلین بی اتاق بمونه! تو هم تو این اتاق باش!

- آخه..........

- آخه نداره دیگه! باید زودتر جمع و جور بشیم و سرو سامون بگیریم

romangram.com | @romangram_com