#اسوه_نجابت_پارت_132

- نمیدونم!...نمیدونم!...خودت یک راهی پیدا کن! مثلا...مثلا همینکه دیروز این تخت دو نفره رو سفارش دادی خیلی خوب بود. احساس نزدیکی بیشتری بهت داشتم

- آره. با حضور آیلین خیلی بهم نزدیک بودیم!!!

- همیشه اینطور نیست. گاهی شبها بیقراری میکنه و میاد سراغ من

- مریم! باور کن این دو هفته که تو خونه م بودی، خیلی بهم سخت گذشته! تو نمیفهمی که واسه یک مرد چقدر عذاب آوره که دستیابی به کسی رو که دوست داره و کنارشه محال ببینه!

- میفهمم. به هر حال من هم پرستارم و یه چیزهایی از مسائل حالیمه. ولی ازت خواهش میکنم که خودت درمانم کن! نذار دنبال این روانشناس و اون روانپزشک بیفتم. خواهش میکنم امین!

کمی مکث میکنم.

ادامه میدم:

-به یک شرط! اگه پذیرفتی که هیچ، ولی اگه نپذیرفتی باید بریم روانپزشک. چون اگه اوضاع همینطور پیش بره من هم تا چند وقت دیگه باید پیش یک روانپزشک برم!

- چه شرطی؟

- اینکه منو تو روابطم با خودت تا حدودی آزاد بذاری!

- تو که توقع بی جا نداری؟

- من رو اینطوری شناختی؟

سرشو پایین میندازه

romangram.com | @romangram_com