#اسوه_نجابت_پارت_130

روی مبل دراز میکشم. زیر لب میگم:

- آخ مبل جان! کاش از اول شب میومدم اینجا! به ماچه رو تخت کنار زنمون خوابیدن!

صدای آیلین دومرتبه میاد:

- - مامانی قشنگم دستاتو وا کن بیام تو بغلت. پشتمو بخارون. آخیش!.. آخیش!...

صداش مثل یک مداد نتراشیده اعصابمو خط خطی میکنه! از روی مبل داد میزنم:

- صداتو نشنوم آیلین! بگیر بخواب

ولی بچه م گناه داره! حق داره! چند سال اون بوده و مامانش و حالا میبینه یکی اومده با پررویی تموم مامانشو ازش جدا کرده!

تو دلم داد میزنم:

-پس من چی؟؟؟!!!

باید یک فکر اساسی به حال این بچه بکنم. مریم هم منو ببخشه، آیلین مارو به حال خودمون نمیذاره!!

با صدای تق و توقی که از آشپزخونه میاد، چشمهامو باز میکنم. به ساعت دیواری نگاه میکنم. ساعت 12 ظهره! آیلین خانم هنوز تو خواب ناز تشریف دارن! دیشب که تا نصفه شب من و مامانشو به خدمت گرفته بود! دست و صورتمو میشورم و به آشپزخونه میرم. مریم یک بلوز آستین حلقه تنش کرده. اولین باره که پیشم ناپرهیزی لباس میکنه. مشغول جابجا کردن استکانها و لیوانهای شسته ست. از پشت دو تا دستمو رو بازوهاش میذارم. بدنش گرمه و دستهای من به خاطر دست و رو شستن سرد! چشمهاشو میبنده

زیر لب میگه:

-میشه ولم کنی؟

romangram.com | @romangram_com