#اسوه_نجابت_پارت_111


مریم گوشی رو از دستم میگیره:

- سلام حاجاقا

.........

- بله. امروز صبح راه افتادیم

.........

- چشم

........

- چشم

.........

- چشم

از تو آینه به آیلین نگاه میکنم که رو صندلی عقب دراز کشیده و داره کتاب میخونه. همینطور که سرش تو کتابه میگه:

- به آقاجون سلام منم برسونید


romangram.com | @romangram_com