#اسوه_نجابت_پارت_104

بیا نزدیک... دختر شیک

من شاه دلم تو بی بی پیک

بگو آره... دوباره... کاری نداره

سرمو بالا میگیرم. چشم در چشم مریم میشم که کنار در اتاق خواب دو تا دستشو به پشتش زده و داره به ما نگاه میکنه. لبخند زیبایی روی لبش مهمون شده! به طرفش میرم و دستشو می گیرم و به اتاق خواب میبرمش . با دستم یکطرف موهاشو که دورش ریخته به پشت گوشش جا میدم:

- عزیزم، بچه است. دلش زود میشکنه

- گاهی وقتها خیلی اعصاب خورد کن میشه و با کارهاش رو اعصابم رژه میره!

- تو خسته شدی. بهت حق میدم. ولی گناه داره! امشب خیلی دلم واسش سوخت!

سرشو بلند میکنه. هاله ای آشنا تو چشمش میبینم. صداش دو رگه میشه:

- دست خودم نیست. بعضی اوقات کنترل رفتارمو از دست میدم! به ظاهر آرومم نگاه نکن. من خیلی عصبیم!

با یک دستم در اتاقو میبندم و قفل میکنم و دست دیگه م رو به پشت سرش میبرم و سرشو به سینه م میچسبونم.

- هیششش عزیزم! باشه! باشه! آروم باش!

دست دیگه م رو به کمرش میزنم و مریمو آهسته به سمت خودم میکشم. حال خودم هم خوب نیست دو دلی و نگرانی از پس زده شدن توسط مریم دستهامو به لرزش در آورده. هر آن منتظرم که مریم منو پس بزنه ولی مثل اینکه مریم در این لحظه بیشتر از اون چیزی که فکر میکردم به آرامش نیاز داره! مگه این زن چند سالشه که توان تحمل مسئولیتهای زندگی رو داشته باشه. منکه مَردم و وضع مالیم هم خوبه، گاهی اوقات کم میارم! خدا فقط میدونه زمانیکه آیلینو تو وجودش حمل میکرده چه حالی داشته؟ خدایا از گناه من بگذر!

نیش اشک از گوشه چشمم بیرون میزنه که با سرعت اونو میگیرم. الان وقت فوران احساس من نیست! در این لحظه آیلین هم برام مهم نیست! فقط میخوام مریمو آروم کنم!

romangram.com | @romangram_com