رمان استاد جذاب من

#استاد_جذاب_من_پارت_81

رادوین:بله بریم که زودتر وسایلاتون رو جمع کنید

دریا:واسه چی؟

رها:واااای یادم نبود به دریا نگفتم

دریا:چیو؟؟؟؟

رها:صاحب خونه گفت که پسرم ازدواج کرده میخواد بیاد تو خونشون و ما باید تخلیه کنیم

دریا:یعنی چیییییییی په کجا میریم ما

رها:رادوین زنگ زد از بابا اجازه گرفت که بریم خونه خودشون بابا هم قبول کرد گفت اینجوری خیالمون راحته

دریا:آخه مزاحم میشیم

رادوین:نه بابا این چه حرفیه.....بریم

دریا:بریم

من و دریا سوار ماشین خودمون شدیم رادوینم سوار ماشینش شد و حرکت کردیم سمت خونه البته ما پشت سر رادوین بودیم چون جایی رو بلد نبودیم....

بعد از ۲۰ دقیقه رسیدیم خونه ماشین رو پارک کردیم و رفتیم تو آسانسور دکمه رو زدیم و چند ثانیه بعد ایستاد و درش باز شد رفتیم بیرون

رادوین:فکر نکنم چیز زیادی داشته باشین میخواید بیام کمک


romangram.com | @romangram_com