#استاد_جذاب_من_پارت_78
عصبی بلند شد و رفت چقدر بهش گفتم امتحان رو بخون........این چی گفت......گفت ....گفت رادوین هم یکی مثل همین گردنبد داره ولی چرا واقعا؟؟کلی ذوق کرده بودم و خوشحال بودم ولی دلیل کارشو نمیدونستم تو فکر بودم که کلی دانشجو اومدن بیرون و آخرشم استادا اومدن بیرون منم بلندشدم و رفتم دنبال دریا که گوشه حیاط درحال قدم زدن دیدمش و رفتم سمتش
رها:چته تو؟
دریا:واسه چی نگفتی که بین تو و رادوین رابطه هست؟؟؟
تعجب کردم اینا چرا درمورد من این فکر رو میکنن آخه
رها:خجالت بکش دریا خانم من همچین آدمیم؟؟؟؟........ازتو یکی دیگه انتظار نداشتم.....
بغض کردم و با لحنی که از شدت بغض میلرزید گفتم
رها:خیر سرم با بهترین دوستم اومدم شیراز که درس بخونم......اومدم تو یه شهر غریب که برادرم و بهترین دوستم و پسر عموم اینجوری درموردم قضاوت کنن براتون متاسفم واقعا برین خجالت بکشین
اشکام روی گونم راه گرفت گردنبند رو از تو گردنم در اوردم و انداختم سمتش و گفتم
رها:این گردنبند هم فقط بخاطر یه قضاوت اشتباه بود........بله دریا خانم تقصیر من بدبخت بود که ایستادم تو روی رادوین و هرچی بلد بودم بهش گفتم اونم عصبی شد زد تو گوشم اینم بخاطر آشتی بهم داد به جان مادرم خبر نداشتم که خودشم یکیشو داره.........اصلا دانشگاه بخوره تو سرم که بلند شدم از شهر خودم اومدم اینجا که شما اینجوری با من رفتار نکنید
برگشتم که برم ولی محکم خوردم به یه چیزی سرمو اوردم بالا رادوین بود و با تعجب به من نگاه میکرد گریم بیشتر شد و دوییدم سمت ماشینم و هرتوانی که داشتم رانندگی کردم ۱ ساعت همینجوری تو خیابونا میچرخیدم ماشین رو کنار جاده نگه داشتم و سرمو گذاشتم روی فرمون دلم خالی شده بود و اشکام خشک شده بود دیگه توان رانندگی نداشتم گوشیم برای بار دهم زنگ خورد رادوین بود جواب دادم که صدای عصبیش تو گوشم پیچید
رادوین:رهااااا معلوم هست تو کجاییییی؟؟؟؟
با صدایی که از ته چاه اومده و خودم بزور میفهمیدم چی دارم میگم جواب دادم
رها:سلام
romangram.com | @romangram_com