#استاد_جذاب_من_پارت_5
#پارت۳
رفتم بالا پیش دریا روی تخت نشسته بود و با گوشیش کار میکرد رفتم سمتش و صندلی کامپیوتر رو گذاشتم روبه روی دریا و گفتم
رها:به مامان و بابا گفتم بابا رازی شده اولش مامان نارازی بود که اونم رازی کردیم....راستی چی شد مامانت؟
گوشیشو خاموش کرد و گذاشت کنار خودش و گفت
دریا:هیچی دیگه بهشون گفتم اوناهم گفتن که شب میان اینجا چون مامانم اصرار داشت بهش گفتم که دانشگاه قبول شدم ولی هرچی پرسید کجا قبول شدی نگفتم بهش
رها:خب خوبه مطمئنم قبول میکنن
دریا:ایشاالله
داشتیم حرف میزدیم که تقه ای به در خورد بفرمایید گفتم که در باز شد رهام بود
رها:جانم داداشی
رهام:رها قبول شدی؟
لبامو اویزون کردم و گفتم
رها:اوهوم ولی شیراز
رهام:خاک تو سرت آخه شیرااااز
romangram.com | @romangram_com