#استاد_جذاب_من_پارت_104
برگشتم و به رادوین نگاه کردم با لبخند بهم خیره شده بود سرخ شدم و سرمو انداختم پایین که هستی یه چشمک به دریا زد و هردو خندیدن رفتم سمت رادوین
رها:بریم پیش فرهاد؟
رادوین:بریم
باهم راه افتادیم سمت ماشین....سوار شدیم و حرکت کردیم سمت رستورانی که فرهاد آدرسشو برای دریا اس ام اس کرده بود.....
#پارت۴۲
بعد از حدود ۳۰ دقیقه رسیدیم و رفتیم داخل رستوران که چشمم خورد به پرهام و بهش اشاره کردم برخلاف تمام سرباز ها فرهاد کچل نبود :-/ رفتیم جلو فرهاد با دیدن ما بلندشد و دریا پرید تو بغلش بعد از چند دقیقه از هم جدا شدن و فرهاد به رادوین و هستی سلام کرد اوناهم جوابشو دادن فرهاد یه نگاه به من کرد و گفت
فرهاد:به به سلام رها خانم چه خبر؟
رادوین اخم جذابی کرد و دستم و گرفت منم گفتم
رها:سلام خیلی ممنون
فرهاد یه لبخند تلخ زد و گفت
فرهاد:نگفتی ازدواج کردی
رهاد:نه ازدواج نکردم
به رادوین اشاره کرد و گفت
romangram.com | @romangram_com