#امیدی_به_بهار_نیست_پارت_129
دو ساعت بعد بهار نگاهي به تابلوي ورودي شهر انداخت به بام ايران بروجن خوش امديد.
-شما همين جاها خودتان را سرگرم كنيد تا من با ماشين بروم چادر و مايحتاج ديگر را بگيرم و بياورم و براي بهار دستي تكان داد و رفت
بهار رو به خواهر شوهر اينده اش گفت:بروجن اينجاست؟
اينجا سياه سرد است از بروجن چند كيلومتري اومديم بيرون.
-چه جاي جالبي واي چقدر ابش سرد است. و با ولع چندين مشت اب به صورتش پاشيد سمانه خواهر شوهرش خطاب به او گفت:حيف بود امسال اينجا نمي يامديم اخه ميداني عادت كرديم سالي يك بار بياييم اينجا اين دفعه را مديون تو بوديم
romangram.com | @romangram_com