#امیدی_به_بهار_نیست_پارت_102


بهار كه از تعلل اميد كلافه شده بود گفت:پس چرا معطلي ؟دلت نمي خواهد شب خوشي را بگذراني؟طعم تن دختر زيبايي مثل مرا بچشي؟

اميد قاطعانه گفت:نه

بهار با شگفتي گفت:نه؟مگر مي شود يك ساعت پيش براي اينكه گوي رقابت را از همه بربايي با هزار دوز و كلك برنده شدي كه ...تو كه فكر نميكني نن دختر احمقي باشم؟

تو خودت را به حماقت زده اي ولي احمق نيستي

-من با هزار دوز و كلك برنده شدم تا نگذارم كس ديگري با تو خوش باشد

-چرا

-چون دوستت دارم بهار چون عاشقتم بهار چون فكر مي كنم نفس هاي من به نفس هاي تو بسته است اين را دو هفته پيش هم به تو گفتم و تو نشنيده گرفتي امشب امدم از تو بپرسم چرا ترجيح ميدهي كر باشي و حرفهاي عاشقانه نرا نشنوي؟چرا تن به اين مرداب سپرده اي؟

بهار به گريه افتاد اميد هم به گريه افتاد

-دو هفته تمام منتظر تماس تو بودم از درس و كلاس و همه چيز افتادم كز كردم گوشه خانه و گفتم تو زنگ ميزني نزدي گوشهايم ذر انتظار زنگ تلفن درد گرفتند و گفتم فردا فردا ديگر زنگ مي زني و نزدي

-بهار من نيامدم طعم تو را بچشم امدم تا طعم عشق خودم را به دهان تلخ تو بچشانم و شيرنش كنم امدم اعتراف كنم از اينكه تو را از دست دادم ناراحتم امدم بگويم مي خواهم دستت را بگيرم با تمام قوا تو را از اين ورطه بكشم بيرون بهار سرت را پايين نگير تو هم مثل من گريه كن به اشكهايت اجازه باريدن بده مگر نگفته بودي دوستم داري د عاشقم هستي خب حالا كه عاشقت شدم....

ميان هق هق گفت:چه دير عاشقم شدي اميد حالا كه از دست رفتم حالا كه سقوط كردم ته يك دره حالا مي خواهي مرا بكشي بيرون؟خنده دار نيست خودت از لبه پرتگاه حولم دادي پايين و حالا ادعا داري ميخواهي مرا بكشي بالا راستي كه خيلي مضحك است بله من زماني عاشقت بودم ولي حالا ديگر نه به تنها چيزي كه فكر نمي كنم عشق توست از اينجا برو و عشقت را هم با خودت ببر من عيچ احتياجي به عشق تو ندارم انوقت كه بايد دستم را مي گرفتي نگرفتي دير عاشقم شدي اميد نوشدارو بعد از مرگ سهراب .

اميد صورتش را با دستانش پوشانده بود تا بهار سيل اشم او را نبيند


romangram.com | @romangram_com