#نیاز_پارت_161

-تو چند سالته دقیقا ؟
یعنی نمیدونست ؟ این چه سوالی بود ؟
-مهمه؟
ابرویی بالا میندازه و با جدیت میگه ...
- تو فکر کن آره ... جواب سوالم رو بده ...
- من بیست و پنج سالمه چند ماه دیگه میرم بیست و شش
با تعجب و کمی تمسخر تو صحبت هاش نگاهم کرد و گفت
-نمیخوام توهینی تو حرفهام داشته باشم اما خیلی رک دوست دارم حرف دلم رو بهت بگم ... بعد از این همه سال که از خدا گرفتم و چه اونور چه این ور آب با فرهنگ های مختلف زندگی کردم اصلا این مورد تو کت ام نمیره که دختری به سن و سال تو همچین تجربه پیش پا افتاه ای رو تو این سن به دست بیاره ... میدونی یه جورایی درکش سخته ... نزار فکر کنم که از اون دسته دختر هایی هستی که هزار تا کار میکنن و شب ازدواجشون با یه زیر میزی دادن به دکتر شون خودشون رو دست نخورده نشون میدن ..شاید برای پسرهای پخمه ای که قبلا تجربه ای نداشتن جواب بده اما من سر به زیر از تو رو هم دیدم که بدجور مچش رو گرفتن ..سعی کن خودت باشی ... دوستانه بهت میگم ..حالا من که یه رهگذرم سر حرفم هستم گفتم کاری باهات ندارم یعنی ندارم اما بهتره که خیلی خالص با طرفت جلو بری که یه زمانی ترست از دروغی که گفتی شیرینیه زندگیت رو تبدیل به زهر نکنه ... هنوز هستند مردهایی که تو این دوره زمونه این جور مسایل پیش پا افتاده ای براشون مهم نباشه ..من درک میکنم مثل من هم زیاد هست ..به هر حال تو دختری و احساس داری مگه میشه تا این سن هیچ تجربه ای نداشته باشی ... اونقدرها هم فناتیک و دمده به نظر نمیرسی که بخوام یه درصد احتمال اینو بدم که تا به حال دستی بهت نخورده چه برسه مردی تو زندگیت نبوده باشه
فشارم به دویست رسیده بود ..داغ کردم از این حرفها ..اینها هم یه جورایی توهین تلقی میشد هم اطمینانش رو برداشتی که از شخصیتم داشت ..برام بدجور سنگین تموم شده بود و تو اهانت به من و امثال من نهایت سنگ تمومی رو گذاشته بود ...
با تموم فشاری که بهم وارد شده بود یه جورایی خودم رو موظف دونستم که حد اقل یکی از این آدمهایی که در مورد امثال من اینطور فکر میکنند رو سر جاشون بنشونم ...
تسلط خاصی رو گفته هام پیدا کردم با اعتماد به نفس تمام به صورتش نگاه کردم و گفتم ...
-تازه اومدی ایران اما از فرم صحبت کردنت و فارسی حرف زدنت معلومه که حسابی کار کشته ای و صد در صد این ضرب المثل هم به گوشت رسیده که کافر همه را به کیش خویش پندارد ... نمیدونم با توجه به سن نسبتا زیادی که داری چقدر پخته شدی اما از حرفهات معلومه که تا به حال با افرادی برخورد داشتی که مثل خودت رفتار میکردند و مثل خودت خیلی راحت پا تو حریم خصوصی دیگران میگذاشتند ..اما یکبار اینو بهت میگم و دیگه نیازی نمیبینم که دوباره بخوام برات گوشزد کنم ... من تا به امروز هیچ مردی تو زندگیم نبوده شاید خیلی از دخترهای اونور این حرف رو با خجالت بیان کنن اما من با افتخار میگم چون اول ازهمه برای خودم و بدنم به قول خودت ارزش قایلم بعدش هم دوست ندارم کاری ندونسته بکنم که وقتی سنم بالا تر رفت نا خواسته حسرت پشیمونی به دنبالم باشه ... اگر هم میبینی مثل خیلی از دختر هایی که اینجور حرفها رو میشنوند و عصبی میشن و دادو بیداد راه میندازن نیستم و فقط به این خاطر هست که طرز فکر تو و امثال تو برای من اصلا مهم نیست چه برسه به ا ینکه بخوام خودم رو برای شما توجیح کنم ... اگه خیلی راحت ارتباط برقرار میکنم برای این هست که مثل خیلی از آدما اینطور فکر نمیکنم که نجابت فقط تو رفتار و پوشش هست برای من، تو و آرزو و سولماز و یا آریا همتون انسانید و همتون درک و فهم دارید میدونم ممکنه طرز تفکر شماها بعضی مواقع باعث بشه که رابطه مابینمون ناسالم و یا نا پایدار باشه اما تو که از اون ور اومدی تو که ادعا ت میشه که تو اروپا اون هم تو بلژیک و فرانسش درس خوندی و با انواع و اقسام فرهنگ ها آشنا هستی چرا این حرف رو میزنی ؟تو همون اروپایی که تو دم از دخترهای از دم پر تجربش میزنی من خودم با خیلی از توریستهاش صحبت کردم که از اونور اومدند و هنوز پایبند خیلی از عقایدند ... آقای به ظاهر امروزی آداب معاشرت قوی من رو چه با مردش چه با زنش ازش برداشت بد نکن ..نمیخوای بگی که با هر لبخندی که یک زن بهت میزنه یا و به هر زنی میزنی سرانجامش رو تو وصال میبینی ... درسته تجربه ای نداشتم اما اونقدر هم حریص نیستم که با اولین تجربه بخوام خودم رو ببازم ... هر چیزی به وقتش ..من تنها حقیقتی که میتونم از الان در رابطه به این نزدیکی ها بگم اینه که فقط به تو میتونم بگم که اولین باری که این حس به نسبت تلخ و شیرین رو تجربه کردم با تو بوده و این اولین بار رو باید فقط و فقط به تو بگم و بس ... چون نا خود آگاه با هر مرد دیگه ای اگر بخوام در باره این مسایل حرف بزنم مطمین باش بدون هیچ ترسی اون حسی که با تو تجربه کردم رو بازگو میکنم ... ترس از چی داشته باشم ؟ از تو ؟ خلوص نیت با کی داشته باشم؟ با تو ؟ مگه توچه نقشی تو زندگیه من داری که من بهخوام در باره شخصی ترین مسایل زندگیم باهات شریک و هم صحبت بشم ؟ اگر فردا روزی بخوام ازدواج کنم شک نکن مثل همین الان که با افتخار میگم رابطه ای داشتم یا نداشتم اون موقع هم با افتخار از گذشتم میگم ... چون این گذشته من هست که منه نیاز رو از تو کیان یا افراد دیگه جدا میکنه ... خدا رو شکر چه تو ایرانش چه تو هر جای دیگه دنیاش اینقدر دیگه فرهنگ ها تغییر کرده که دختر و پسر قبل از ازدواج در رابطه با این موضوع خیلی راحت با هم گفته ها و نا گفته هاشون رو بگن ... بالا تر ا سیاهی هم که رنگی نیست ... یا قبول شرایط موجوده یا رد کردن طرف ..ارتباطی هم که بخواد با این جور مسایل بهم بخوره همون یهتر که اولش از پایبست نابود بشه ... با حرفهایی که زدی موافقم اما این نصیحت ها و اندرز ها برای من صدق نمیکنه این حرفها رو میتونی به امثال اونهایی بزنی که برای رسیدن به خواستشون پا روی خیلی از عقاید میزارن ...
اینقدر عصبی بودم که ربط و بی ربط جوابش رو دادم ... از اول تا آخرش رو گوش داد و بعدش هم خیلی آهسته دستش رو گذاشت رو دستم و قبل از اینکه دستم رو بکشم گفت ...
-ببخشید از اینکه ناراحتت کردم من فقط طرز فکرم، نسبت به تو، رو بهت گفتم ... اگر اینجوری که میگی باشه پس من یه معذرت خواهی بهت بدهکارم
-نیازی به عذر خواهی نیست فقط برای جبران حرفهات بگو هدفت از اومدن به اینجا چی بوده ...
باز خندید و اینبار دستم رو کمی فشار داد و کمی خم شد طرفم ... سرم رو برای اطمینان امنیت عقب کشیدم و باز با خنده قشنگ و گیراش مواجه شدم ...
-باز که ترسیدی رفیق زن نمای من ...
از این حرفش اخم ظریفی رو پیشونیم نشست خودش علتش رو فهمید و گفت ...
-خیله خب خیله خب عصبی نشو منظور خاصی نداشتم رفیقمی دیگه ... وگرنه چه معنی داشت من تورو تو خونه ولیان دختر خالم بیارم ؟اگر هم میگم زن نما فقط برای اینه که خوب مثله زنهایی اما من مثل یه مرد بهت نگاه میکنم ... از گفته هات فهمیدم که از دوستی پایدار تنها خواستت همینه ... که چشم پاک به هم داشته باشیم ..مگه همینو نمیخواستی ؟
ای وای بر من ..نا خواسته ازش چه چیزی خواستم ..نا خواسته از خودم به نوعی دورش کردم و به نوعی نزدیک ... اون منو آورده بود خونه دختر خاله خودش ..اسمه ولیان رو شنیدم ...
بی اراده پرسیدم
-ولیان ؟
خنده ای کرد و گفت ..
-آره ..تعجب نداره که ... خانوم ولیان مدیر هتل دختر خاله من هست ..الانم چون هنوز تو کیش هستند من میام به ماهی های آکواریومش غذا میدم ... صبح وقت نکردم امشب باید آب آکواریومش رو عوض کنم ..کمک که میکنی ؟

@romangram_com