#نقاب_من_پارت_157

دوباره حرفي نزدم راستش کمي عصبي شده بودم
يکي ديگه گفت:

-معلومه از اون ادماي تازه تازه به دوران رسيده اي وگرنه کسي به ما جواب رد نميده

عصبي صورتمو برگردوندم سمتشون و گفتم:

-درسته جواب رد ميدم بهتون چون شما حتي لياقت ليسيدن کفش هاي منم ندارين من از يه خانواده با تصالتيم مثل شما نيستم يه ماشين از يه مفر و لباس رو از يه نفر ديگه غرض بگيرم بيام دور دور

چراغ سبز سده بود و با چشم غره صورتمو برگردوندم و ماشين و حرکت دادم از اينه صورتشون رو ديدم با چشمايي باز د دهني باز تر با ماشين من نگاه ميکردن
بلند زدم زير خنده تا به مقصد يعني پيش سارا برسم

****

از ماشين پياده شدم و به کاپوت تکيه دادم
به سارا اس دادم و گفتم:

-من پايين هتل منتظرم

سارا بعد دو دقيقه اومد پايين و خيره به ماشينم شد و اومد جلو تر و مشتي به بازوم زد و گفت:

-دختر تو عجب سليقه اي داري
چشم غره اي پنهوني زدم و زير لب گفتم:

-خدايا يه کاري کن اين عجوزه از زير دستم سالم در بره

سارا با تعجب گفت:

-چيزي گفتي؟

لبخندي زورکي زدم و گفتم:

--نه عزيزم بريم يه کم دور دور

لباس دکلته اي که داشت رو پايين تر کشيد تمام جونش قشنگ با اين کارش زد بيرون و با رضايت به خودش نگاه کرد و گفت:

-بريم


romangram.com | @romangram_com