#نقاب_من_پارت_106
اينجوري ميکنه، باز منو شبيه سارا ميبينه
اين چه عذابيه خداجون؟
اخم کردم و سرم را پايين انداختم، بعد چند
لحظه سکوت ماندن را جايز نديدم، سريع
بيرون رفتم، صداي هول شدن دنيل به
گوشم ميرسيد:
_سونيا؟
ترجيح دادم، جوابي ندهم، ب راهم ادامه دادم
تا به در ماشين برسم وبه خانه ساميار بروم.
دنيل پشت سرم بود، گفت:
_سونيا صبر کن، من ميرسونمت.
باز هم جوابي ندادم، دستگيره در ماشين را
که فشار دادم، باز صداي دنيل به گوشم خورد
_سونيا، لعنتي کجا ميري، مگه نگفتم صبر کن؟
صورتم را به سمتش کردم و چشم غرّه اي
رفتم، ديدم که با حالت دوبا اخم غليظي که
توي صورتش بود، سمت من مي آمد.
ترسيدم، بي اختيارجيغي کشيدم و با دو به
سمت ماشين، دويدم، براي اولين ماشيني که
رد شد، دست تکان دادم، اوهم نگه داشت و
من با هول سوارشدم، گفتم:
_آقا زود باش، برو.
راننده تعجب کرد و گفت:
_چيزي شده خانوم؟
فرياد کشيدم
_نه، فقط برو ، زود باش.
romangram.com | @romangram_com