نوشته: سونیا ط
من سونیا زاییده عقل و خرد، فرزند افتاب. تو مردی با جدیت، چطور در برابر غرور زنانه ام سر خم می کنی ؟ نابودگر احساس طغیان شده ات خواهم بود اگر با روانم ذره ای بازی کنی!... میدانی؟! من زاده برای خلق چهره ای نو هستم. توچی؟ میتوانی نقابت را از من مخفی کنی؟ درنده شب چهره ای ندارد. من درنده، درنده شب هستم. با نقابی به چهره. پس برای دیدنم...! نقابم را ببین... هر چه بود برعکس کن انی که تو میبینی من نیستم. نقاب من
رمان های مشابه