#نقاش_مزاحم_(جلد_دوم)_پارت_8
دست از خنده کشیدم دیدم همه با عصبانیت بهم خیره شدن و تند تند فحش میدادن!
مامان گرامی هم پریده بود ب*غ*ل پدرگرامی. ننه جون هم پریده بود روی آقاجون! من نمیدونم اینا چقدر دوست دارن بپرن تو ب*غ*ل شوخراشون! اه ببخشید شوهران. ناگهان چشمم افتاد به رائیکایی که خیلی خشک و مغرور روی صندلی کنار داداشش نشسته بود و هرکس بهش درخواست رقص میداد رو رد میکرد و فقط به من نگاه میکرد و لبخندی روی ل*ب*ا*ش بود که راشا رو هم متعجب کرده بود.
دوباره آهنگ پخش اما این بار کسایی که اومدن وسط برقصن خعلی با احتیاط میرقصیدن مبادا من غافلگیرشون کنم برای آرشین و میکی موس هم یه هیجان خوشگل دارم اصن آرشین باید به داشتن همچین برادر شوهری افتخار کنه والا کی میاد بساط شادی اینا رو درست کنه؟!
سهیلا و سامیار در حال رقص بودن همونطور که حدس میزدم اقوام و خانواده ی خدایی فقط یک بار اومدن وسط رقصیدن و تموم شد رفتن نشستن سرجاشون!
من کلا نمیدونم این قومی که خودشون رو خیلی بالا میگیرن آخر به کجا میخوان برسن؟! هوم؟ تاکجا چنین شتابان! یک دفعه ای دلم هوس رقص کرد.
از اول که اومدیم اینجا من نرقصیدم ،فقط مهرا و مریم خانوم و مامان خانوم گلم هر دم وسطن و قصد نشستن ندارن!
بابامم خعلی خوشگل دست مامانمو میگیره یه دور میده و بعد اروم در گوش هم وز وز میکنن والا چی بگم یکم مشکوکم به اینا. باصدای مشنگ متین برگشتم به سمتش.
متین با خنده و لحنی دلخور که مخصوص خانمای دلخور، اوخ ببخشید متین که دختر نیست! حالا ولش گفت:
-یه سری بهم نزنیا!
باخنده گفتم:
-باشه لازانیای میتی کوماندو.
باحرص گفت:
-اینی که گفتی یعنی چی؟
romangram.com | @romangram_com