#نقاش_مزاحم_(جلد_دوم)_پارت_38


-غلط کردی به زورم شده می‌برمت حالا ببین!

برام عکس العمل متین قابل توصیف نبود.

در آسانسور با صدای جیغ جیغوی خانومه باز شد و منم پشت سر متین می‌رفتم، آیت الکرسی و یاسین و واقعه رو خوندم و دور خودم پوف کردم تا از دست متین در امان باشم.

رفتیم جلوی در 324 عین اینایی که اژدها دیده باشن زل زده بودم به در بسته که معلوم نبود چه جک و جونورایی توش باشن. متین دوتقه به در زد که صدای دکتر فرحی بلند شد:

-بفرمایید داخل.

در رو باز کرد و اول منو هول داد به سمت دکتر.

دکتر اولش با دیدنم جا خورد اما بعد لبخندی به روی لبش اومد و باخنده گفت:

-به به بیمار خوش خنده ما چ هخبرا از این ورا مهراد جان؟

متین دهنش عین گراز باز مونده بود چون باور نمی‌کرد من قبلا با پای خودم اومده باشم دکتر!

دکتر بهمون خوش آمد گفت که منم زیر لبی ممنونی گفتم و متین مشکوک زل زد بهم و بعد رو به دکتر گفت:

‌-آقای دکتر مهرادجان چند وقته از دهن و دماغش خون میاد و موهاشم می‌ریزه شما میتونین بگین علائم واسع چیه یعنی بیماریش چیه؟!

ترسیده زل زدم به هردوشون.

دکتر خواست حرفی بزنه که صدای در بلند شد.

romangram.com | @romangram_com