#نقاش_مزاحم_(جلد_دوم)_پارت_33


متین با تعجب و نگرانی گفت:

-مهراد چرا از دهن و دماغت خون میاد؟!

لبخند مصنوعی زدم و گفتم:

-جدیدا مشکلات معده پیدا کردم گرما زده هم که شدم بخاطر همین اینجوری شده.

و بعد از گفتن حرفم سریع از کنار متین رد شدم جوری که بهش تنه زدم و رفتم آشپزخونه تا ل**ب و لوچه ام رو بشورم.

شیر آب رو باز کردم، معده ام می‌سوخت و من دلیلش رو نمی‌فهمیدم. دستم رو پر آب کردم و محکم زدم تو صورتم جوری یکه تمام سرم خیس شده بود دوباره و دوباره این حرکتم رو تکرار کردم خون دماغم وایستاد خون هایی که داخل دهنمم بود رو شستم، حالت تهوع گرفته بودم.

متین پشت سرم وارد آشپزخونه شد و با نگرانی گفت:

-فکر نکنم واسه یه گرمازدگی عادی اینجوری بشی پاشو بریم دکتر.

گفتم:

-نه متین رفتم دکتر گفته گرمازده شدم باید فقط آب بخورم تا خوب بشم

متین با حرص گفت:

-آخه لجن جان من که می‌دونم تو از دکترا خوشت نمیاد اونوقت چجوری باور کنم تو رفتی دکتر؟ نسخه شو داری؟؟ نشونم بده تا ولت کنم.

حرصی شدم از دستش آخه هر وقت کاری می‌شدم همش می‌گفت بریم دکتر بریم نمی‌دونم کجا!

romangram.com | @romangram_com