#نفسی_برای_نفس_کشیدن_پارت_72


نشستم توی ماشین و کیف و کپسولم رو گذاشتم روی صندلی شاگرد. به نفس نفس افتاده بودم. بی دلیل...

چندین بار پیش اومده بود که خیلی بی دلیل دچار این نفس نفس زدنا می‌شدم و توجهی هم بهشون نمی‌کردم .

ماشین رو روشن کردم و از پارکینگ خارج شدم و به سمت کافی شاپ راه افتادم. کم کم داشتم از این مکان خسته و از دیدن دوباره ی سورنا و خواهرش نا امید می‌شدم .

دیروز کتابی که گرفته بودم رو پس دادم ولی کتاب جدیدی رو نگرفتم. می‌خواستم چند روزی رو بدون کتاب و فقط با گوش دادن به موسیقی بگذرونم.

نشستم پشت همون میزی که همیشه پشتش می‌نشستم و طبق عادتم قهوه سفارش دادم. هنسفری رو توی گوشم گذاشتم و تمام حواسم رو به ریتم و متن آهنگ دادم.

بی تو چه وضعیه مگه، می‌فهمی منو ؟

برگرد عقب، چی می‌بینیم همو ؟

چقدر دوست داشتیم نه برگرد

باید عوض شیم نرو

نرو لج نکن باهام بد نشو

نگو گوش نمیدی، دیگه حرفم و

بگو قلبمو چرا بازی دادی

نگو نه، نگو نه من نه تو

♫♫♫♫♫♫


romangram.com | @romangram_com