#_نبض_احساس_پارت_74
پندار:حالش چطوره؟
نازنين:خوبه بهش سرم وصل کردن.فردامرخص ميشه.توچطوري؟
پندار:خوبم چيزمهمي نبود.اميرپاشويه آبي به دست وصورتمون بزنيم.
باپنداربه سمت دسشويي رفتيم.ازتوي آينه خودم رونگاه کردم.زيرچشم کبودشده بودودماغم خوني بود.پندارم گوشه لبش پاره شده بود.دست وصورتمون روشستيم.
پندار:حالابااين قيافه چجوري بريم کنفرانس؟
_تااون موقع خوب ميشه.هنوز3روزمونده.
ازدسشويي اومديم بيرون ورفتيم پيش نازنين.روي صندلي نشسته بود.
ماهم نشستيم کنارش گوشيم زنگ خوردازشرکت بود.
_بله؟
صداي سعيدبودکه آروم ميومد..
_الوسعيد؟چي شده؟
romangram.com | @romangram_com