#_نبض_احساس_پارت_115

بهار:سلام

سعيد:يکم تحويل بگيري بدنيسا..

_اهههه سعيدچقدحرف ميزني.

سعيد:به توچه من دارم بابهارحرف ميزنم.بهار؟بامن قهري؟

بهار:نه..

سعيد:پس چرااينقدخشکي؟من پسربه اين ماهي مگه نه پندار؟

جوابي ازپندارنيومد.زيرچشمي به پندارنگاه کردم سرش پايين بودوتوي افکارخودش غرق شده بود.

سعيد:هوي پندارباتوام؟جديدا يه چيت ميشه ها

پندار:ها؟!

سعيد:هاوکوفت.بهار؟!قهرنکن ديگه.

بهار:ميخواسي به قولت عمل کني.

کارم که تموم شدبرگه هارودادم دستش وگفتم:بازچه قولي داده که عمل نکرده؟

romangram.com | @romangram_com