#نه_من_عاشق_نیستم_پارت_35
مهرانا با اخم گفت:
- آي کلم!
صالح خندید و گفت:
- اول اینکه به دوست دختراي من کاري نداري و دو روز دیگه واسم اشک و ناله راه نمیندازي که چرا ده تا دوست دختر دارم!
- تو ده تا دوست دختر داري؟!
- مثال زدم جوجو! یه چی حول و حوش سی چهل تا می شن!
- طرح جمع آوري زنان مطلقه را انداختی صالح جان!
صالح خندید، اما قاطعانه گفت:
- دوم کاملا مشخص می کنی چه روزایی میاي و من غیر اینجا هیچ جاي دیگه باهات قرار نمی ذارم.
- روزاي فرد از ساعت هشت تا ده خودم میام، خودمم می رم!
- خوبه! سوم حق نداري به هیچ دختري توي مدرسه بگی با من دوست شدي. ببین جوجه باد به گوشم برسونه کسی چیزي می دونه آبروت
رو می برم. می دونی که می تونم! البته منم به هیچ پسري نمی گم چطور اومدي به دست و پام افتادي!
با اینکه این حرف لج مهرانا را در آورد، اما گفت:
romangram.com | @romangram_com