#نه_دیگر_نمی_بخشم_پارت_50


داد زدم –گمشو بیرون

اونم با عصبانیت از اتاق بیرون رفت و درو بهم کوبید

حرفاش اصلا برام مهم نبود اگه میخواستم به حرف اونا گوش کنم اینهمه مدت با آرزو نمیتونستم زندگی کنم و یه دختر 11 ساله داشته باشم آرزو خوشگذرون بود درست اما خائن نبود اینو مطمئن بودم و هیچ فردی بدون مدرک و فقط با حرف نمیتونست منو قانع کنه که عشقم بهم خیانت میکنه .به خاطر همین تمام چرت و پرتای کامران و نادیده گرفتمو مشغول کار شدم .فردای اونروز آرزو برگشت خونه حوصله ی شرکت رفتن نداشتم و برای اینکه ذهنم یه ذره باز بشه داشتیم با رویا فیلم میدیدیم که آرزو اومد خونه همینکه اومد دستشو کشیدم و بردم تو اتاق آرزو گفت :آررررش چیکار داری میکنی

-هیس بیا ببینم

در اتاقو باز کردم و آرزو رو هل دادم تو آرزو با بهت پرسید :چته ؟؟؟؟

-میشه من این سوالو ازت بپرسم 3 روزه خونه نیومدی میفهمی تو شوهر و بچه داری یعنی چی؟؟؟

-وسط یکی از مهمونی ها دوستم که حامله بود دردش گرفت دو قلو حامله بود تا برسونیمش بیمارستان یکی از بچه ها مرد بعد منم مجبور شدم پیشش بمونم و مواظبش باشم آخه بیچاره خیلی ناراحت بود اصلا نمیتونست به بچه برسه اینقدر هم درگیری پیش اومد که نتونستم خبری بهت بدم

آرزویی که حالا بغض داشت رو تو بغلم گرفتم خدایا چطوری کامران و خانواده ام دلشون میومد به این فرشته تهمت بزنن منه خاک بر سرو بگو که چقدر از دستش عصبانی شده بودم .آرزو رو رو تخت نشوندم و گفتم :درکت میکنم آرزو ولی حداقل تو هم یه ذره منو درک کن همه به خاطر کارای تو زندگیمونو از دست رفته میدونن حتی اون کامرانش هم که با تو مشکلی نداشت میگه تو رو تو پارتی ها دیدن و با چند تا مرد رابطه داری و نمیدونم رفیق فابریکتم شاهرخ نادریه

احساس کردم رنگش پرید با تعجب پرسیدم رنگت چرا پریده ؟؟؟؟

-خسته ام آرش فشار این دو سه روز و بعد هم وقتی میام خونه میشنوم که مردم چقدر به من لطف دارن واقعا از کامران انتظار نداشتم

-اشکال نداره خانومم مهم اینه که من باورت دارم حالا استراحت کن

یه هفته ای از اون ماجرا میگذره آرزو بیشتر وقتش رو پیش دوستش میگذرونه و از بچه اش مواظبت میکنه منم به کارای شرکت میرسم مزایده ی بزرگی پیش رو داشتیم که طبق معمول حریفم حمید رشیدی مدیر عامل همون شرکتی که شراره توش کار میکرد بود چقدر من از این مرد بدم میاد البته میدونم که اونم از من بدش میاد .


romangram.com | @romangram_com