#نه_دیگر_نمی_بخشم_پارت_25

معذوریت نیست

دوست سایبان دلچسبی ست تا خستگی ات را با او

به فراموشی بسپاری*

(آرش)

توی دفترم نشسته بودم و داشتم لیست قراردادهای این ماهو نگاه میکردم که در اتاق زده شد و کامران بدون اجازه سرشو انداخت تو و اومد تو با حرص نگاهش کردمو گفتم:یه سال تموم طول کشید تا بهت یاد دادم قبل از ورودت در بزنی فکر کنم یه سال دیگه طول میکشه تا بهت یاد بدم صبر کنی هرموقع اجازه دادم بیای تو

اومد رو یکی از صندلی ها نشست و گفت :ای بابا آرش داداش منو و تو که این حرفا رو نداریم

خودکارمو از رو میز پرت کردم سمتشو گفتم :پسرخالمی که باش ولی دلیل نداره تو شرکت بهم بچسبی صد بار گفتم نمیخوام کارمندا بفهمن که من فامیل راه دادم تو شرکت که بگن پارتی بازی کرده

-اووووووووو همه میدونن من استعداد زیاد دارم

-کامران جان زیر بغلت بیشتر از دوتا هندونه جا نمیگیره حواست باشه

-حواسم هست داداش

-خو حالا بگو ببینم برا چی اومدی ؟

-اووو راست میگی از بس حرف میزنی آدم یادش میره چی میخواست بگه

-ببنده دهنتو من حرف میزنم یا تو عین وروره جادو ور ور میکنی ؟

romangram.com | @romangram_com