#نه_دیگر_نمی_بخشم_پارت_1
مقدمه
من را شراره نام نهاده اند ...
زیرا پدرم اعتقاد داشت با شراره های آتش وجودم در هنگام تولد زندگیش را به آتش کشیده ام ...
من را شراره صدا زدند خواهر و برادری که مگسان دور شیرینی بودند و هرچه پدر میگفت گوش می نهادند
من شراره بودم و آنها برای خاموش کردن شعله های درونم با نفرت و آزارهایشان آبی می شدند بر روی آتش وجودم ....
حال مردی میگوید با شراره های عشق شعله کشیدم وجودش را
مردی که خود خاکسترم کرد و چیزی از من باقی نگذاشت
و حال همه میگویند آبدیسم
همان اسمی که مادرم برایم برگزید
مانند آب زلال و شفاف
همه میخواهد آبدیس بودنم را اما چگونه ؟
و من تازه میفهمم که از ابتدا قرار نبود شراره باشم
من از ابتدا آبدیس بودم زلال ،شفاف و گوارا
romangram.com | @romangram_com