#مزاحم_دوست_داشتنی_پارت_47

آرام: كثاااااافت....

من: برو حاضر شو بريم دنبالش...

آرام: الآن؟

من: پس كی؟؟؟ الان ديگه ،بدو بدو حاضرشو دير شد...



رفتم توي اتاقم و خيلی زود آماده شدم...

يه شلوارجين سرمه اي با سويی شرت سبز آبی پوشيدم و قيافمو مرتب كردم....

همزمان با بيرون رفتن من از اتاق، آرامم اومد بيرون.

مانتو مشكی و روسري كوتاه نارنجی پوشيده بود كه با كيف و كفش و رژ لبش ست بود....

سوئيچو توي دستم چرخوندم و گفتم من: بريم؟ بازومو گرفت و گفت آرام: بريم.

بعد از خدافظی با مامانو بابا راه افتاديم.

اول رفتم بازار موبايل، آرام با تعجب گفت آرام: اينجا چی ميخواي؟

من: خنگ شدي؟! چی ميگيرن اينجا به نظرت؟ آرام: توكه گوشيتو همين هفته ي پيش عوض كردي....

من: من الآن گفتم واسه خودم ميخوام؟ پياده ميشی يا تنها برم؟؟؟

پياده شد و كلی غر زد و منم محلش ندادم....

حوصله نداشتم زياد راه برم، بخاطر همين توي اولين مغازه رفتمو يه سيم كارت با شماره ي رند گرفتم و يه گوشی آيفون فور اس گرفتم...

آرام با لحنی كه حسودي توش به شدت موج ميزد، گفت آرام: واسه دختره ميخري؟!

ابرو بالا انداختم و گفتم من: مشكليه؟

آرام: توكه گفتی ازش خوشت نمياد؟


romangram.com | @romangram_com