#مزاحم_دوست_داشتنی_پارت_36
بخاطر خانوم پژمان كه مدارك ندارن، وگرنه ميرفتم يه هتل قشنگ، چيه اينجا؟؟؟ يدونه ستاره ام زيادشه چه برسه به پنج تا اينجا مثل مسافر خونم نيست والا...
پارسا: شانست گرفت كه يه خانوم محترم همراهته، بعداً به حسابت ميرسم، چاي يا قهوه؟ من: خانوم پژمان شما چی ميل دارين؟ نفس: چاي اگه ممكنه...
من: منم چاي ميخورم...
پارسا بعد از اينكه سفارش پذيرايی رو داد گفت پارسا: معرفی نميكنی؟
من: خانوم پژمان از دوستاي آرام هستن، از كيش اومدن براي درس...
قراره بيان منزل ما ولی موقتا چند روزي ميخوان اينجا باشن، مدارك همراهشون نيست كيفشونو زدن...
پارسا: بابت كيفتون متاسفم تا هر وقت بخوان ميتونن اينجا باشن قدمشون روي چشم ماست، مهمون تو مثل خودت برامون عزيز و محترمه...
من: لطف داري تو ،اگه ميشه يه اتاق هماهنگ كن خانوم پژمان خستن...
پارسا: حتما، بهترين اتاق هتل متعلق به ايشونه...
خيلی زود اتاقو تحويل داد و تنهامون گذاشت...
من: خب اينم از اتاق و هتل، هرچی خواستی شماره يكو بگير برات ميارن.
يكی از كارت هاي شركتو دادم بهش من: كاري داشتی زنگ بزن.
نفس: منكه موبايل ندارم...
من: با تلفن همينجا زنگ بزن نابغه...
نفس: ممنون نميدونم چطوري تشكركنم؟
من: تشكر لازم نيست، نميدونم چقدر طول ميكشه تا نقشه هامو بكشم، ولی مطمئن باش زود برميگردم...
نفس: لطف دارين ممنون...
من: ديگه كاري نداري، من برم؟؟ نفس: بله ممنون راحت باشين...
من: از اتاق بيرون نرو زياد ،خدافظ...
romangram.com | @romangram_com