رمان منشی مدیر

#منشی_مدیر_پارت_92

-عاقلانه فکر کن فريبرز من و تو هميشه پيش همديگه ايم تا حالام هيچ موضوعي پيش نيومده که باعث بشه من به تو فکر کنم.

-پس چرا من به تو فکر مي کنم؟

-خب فکر نکن حالا اصلا به چي فکر مي کردي؟بگو ببينم ارزش اين همه بگو مگو رو داره يا نه؟

-چه فايده همه چيز در نظر تو بي ارزشه.

-همه چيز نه ولي خيلي چيزا اره به هر حال مي شنوم.

-من احساس مي کنم تو به من علاقه نداري و فقط به خاطر سرگرمي به من ابراز علاقه کردي چطوري بگم انگار مي خواي منو دست بندازي

-چطوري به همچين نتايجي رسيدي؟

-رفتارت

-رفتارم؟متوجه نمي شم.

-ببين تو رفتارت با قبلا هيچ فرقي نکرده

-خب دليلي نداره من اخلاق و رفتارم رو عوض کنم.من اخلاقم همينه دليل نداره حالا که به تو علاقه دارم طبق ميل و اراده تو رفتار کنم و اما در مورد اين احساس احمقانه ات بايد بگم که من نمي تونم جلوي احساسات تو رو بگيرم يا عکس اونو بهت ثابت کنم چون به نظر من هر کس بايد خودش به درستي و نادرستي افکار و احساساتش پي ببره.

-پس تو واقعا به من علاقه داري؟

-يکبار بهت گفتم ديگه لازم نمي دونم روزي يکبار تکرارش کنم تا تو مطمئن بشي.

-چرا چه اشکالي داره هر روز تکرارش کني؟

-بگو چه اشکالي نداره گذشته از اين من خوشم نمياد فقط اهل حرف باشم مهم قلب و عمل ادمه تکرار مکررات هيچ فايده اي نداره تو اصلا چي از دوست داشتن مي فهمي.حالم از اين حرفاي قشنگ که امو وابسته مي کنه ولي عملي توش نيست بهم مي خوره.

-يعني تو فکر مي کني من فقط اهل حرف زدن ام؟

romangram.com | @romangram_com