#منشی_مدیر_پارت_79


درحاليکه سعي مي کردم اعتماد به نفس خود را دوباره پيدا کنم گفتم: اگه بگم بهم کمک ميکنيد؟

- اگر به صلاح شما باشه بله.در غير اين صورت نه تنها کمکتون نمي کنم بلکه اجازه نميدم تا ساعت چهار از شرکت خارج شيد و بعد هم يکراست مي رسونمتون خونه.( به توچه فضول) خب حالا جواب بديد کجا؟

- مکانش مشخص نيست ميخوام کسي رو ببينم.

- احيانا اين فردي که ميخوايد ببينيد بر حسب اتفاق مرد نيست؟

- درست حدس زديد

- پس اگر اين حدسم درسته بقيشون غلط ميشه خب چند سالشه و هدفش از اين ديدار چيه؟

نگاهي به ساعتم انداختم ساعت يک و بيست دقيقه بود تازه فهميدم که او چه فکري درباره ي من کرده است براي اين که او را شرمنده کنم تصميم گرفتم طوري جواب بدهم که حدسش به يقين تبديل شود و در آخر به او بگويم که با عمويم قرار دارم و از شرمندگي او به نفع خودم بهره مند شوم. و او را مجبور کنم کمکم کند. براي همين گفتم: چهل و سه سالشه و ميخواد در مورد خودش حرف بزنه.

- فکر نميکنيد يه کم سنش براي شما زياده؟

- من به سن و سال اون کاري ندارم؟

سرش را تکاني داد و گفت: شما ميدونيد داريد چيکار مي کنيد؟

- اره مي دونم و مطمئنم که کارم درسته

- فکر ميکردم دختر باهوش و زرنگي باشيد ولي مثل اينکه اشتباه مي کردم.

- اتفاقا چون عقلم به کارم ميرسه ميخام برم و ببينمش

- اخه اون چه کمکي ميتونه به شما بکنه؟

- حداقل کمکي که ميکنه اينه که از من و مامان حمايت ميکنه


romangram.com | @romangram_com