#منشی_مدیر_پارت_26
- گفت فردا چه ساعتي تماس بگيرم مي تونم با الناز بي شعور صحبت کنم.
- از حالا دارم بهت ميگم فردا وصل نکني اتاق من ها!
- اخه چرا؟
- چون چ چسبيده به را!
- نه بابا! عجب دليل قانع کننده اي! جدي مي گم اخه چ......را؟
تا الناز دهانش را باز کرد گفتم: فقط نگي چون چ چسبيده به را که يکي ميزنم تو سرت!
الناز در حاليکه ميخنديد گفت:
- جدي ميگم فردا يه طوري دست به سرش کن.
- باشه بهش ميگم اين الناز ادم نيست توام لازم نيست و عمر و جوونيت رو پاي يه ديوونه بريزي. يه سر بيا شرکت منو ببين يه وقت ديدي به دلت نشستم و پسنديديم.
- اگه بياد که پسندت ميکنه ولي اگه تو اونوپسند نکردي چي؟
- من نديده پسنديدمش تو نگران نباش.
- اي بابا مثل اينکه هنوز هيچي نشده رقيب پيدا کردم.
- خب سن و سال منم داره ميره بالا. بايد به فکر خودم باشم اصلا مي دوني چيه؟ فکر منصور رو از سرت بيرون که مال خودمه.
- پس تکليف اين سيزده سال اختلاف سن چي ميشه؟
- توام توي اين بحران کمبود شوهر چه ايرادي بني اسرائيلي ميگيري ها! سيزده سال تفاوت سني ديگه چيزي نيست که من بخاطرش اين فرصت استثنايي رو از دست بدم.
- پس مبارکه بايد شيريني بدي.
romangram.com | @romangram_com