#منشی_مدیر_پارت_18
- نه اينا ساخته و پرداخته ي ذهن اون فتنه اس.
- اخه براي چي همچين دروغي سرهم کرده؟
- براي اينکه زودتر از شر من راحت بشه.
- چطوري؟
- اون مي خواد من با پسرعمه اش که سال پيش زنش طلاقش رو گرفته ازدواج کنم.
پس تو جواب منفي دادي، اره؟
- اصلا هنوز نيومدن خواستگاري که من جواب منفي بدم.
- پس چي؟
- چند روزي بود ، يک ساعت بعد از اينکه من مي اومدم خونه سرو کله اين پسره پيدا ميشد. من هر وقت فاميل فتانه ميان خونمون ميرم توي اتاقم،فتانه هم به اين کار من ايراد ميگيره ولي وقتي اين مي اومد به اصرار منو از اتاقم بيرون ميارهو خودش به لطايف التحليل توي اشپزخونه مشغول ميشد. من از اين پسره اصلا خوشم نمياد جريان رو به بابا گفتم اون خيلي عصباني شد و به فتانه کلي بد وبيراه گفت و قدغن کرد از اين به بعد منصور پاشو خونمون بذاره. حالا فتانه اين جوري تلافي خبر چيني منو کرد.
- خب تو چرا خبر چيني کردي؟
- نميشه اسمش رو خبر چيني گذاشت اولا من جلوي خود فتانه به بابا گفتم منصور دوسه روزه مياد خونمون ثانيا اگه نمي گفتم فتانه فکر ميکرد که از منصور خوشم مياد در ضمن نمي خواستم همدست فتانه شم.
- خوب پس اگر از دست بابات ناراحت نيستي و به قول خودت از اين خبر چيني هم ناراحت نيستي ديگه براي چي ناراحتي؟
- آخه توي اين دوروز رفتار بابا خيلي فرق کرده. نمي دونم فتانه چي بهش گفته که اين قدر تغيير کرده. توي خونه مدام صحبت از ازدواج و اين حرفاست.
- نکنه منصور...
نگذاشت جمله اش را تکميل کنم و گفت: منم ازهمين مي ترسم
- يعني پدرت قبول ميکنه که تو با منصور ازدواج کني؟
romangram.com | @romangram_com