#مهندسین_شیطون_و_اخمو_پارت_5

اوه اوه ...یه ربع تاخیر روز اول !!!
"حافظ"
ماشین داغونمو بیرون تو خیابون پارک کردم و وارد شرکت شدم
میدونستم طبقه ی چهاره ...
از پله ها رفتم ... اگه ازم بپرسن تو دنیا از چی میترسم میگم آسانسور و ....
بازم آسانسور ...
البته هیچکس نمیدونه ...
وارد سالن شدم و دختری رو روی میز منشی دیدم
رفتم جلو
-سلام خانم ...من میری هستم دیروز فرمودید امروز بیام برای مصاحبه و استخدام
لبخندی به روم زد
چشمای سیاهش اولین مشخصه ی صورتش بود ...سبزه موهای فر ریز و قهوه ای
اوه خدای من ...درست بالعکس من...
منشی- فکر نمیکنی دیر اومدی عزیزم؟؟؟
لبخند خجولی زدم ...البته ظاهری بودا ...وگرنه من و خجالت ؟؟؟عمرا
-به خدا تو راه تصادف کردم ...ماشینم هم اونور خیابون قابل مشاهدست ...
منشی خندید- شانس آوردی دختر...رییس خودشم دیر اومد و الا قبولت نمیکرد ...

romangram.com | @romangram_com