#مهندسین_شیطون_و_اخمو_پارت_14
لبخندی عمیق زدم و دویدم سمتش و بغلش کردم
-عاشقتم گلی جونم ...وای که چقدر دوست دارم
مادرجون خندید- دست بردار دختر ...راستی استخدام شدی دیگه آره؟؟
از بغلش خارج شدم و غمگین نگاش کردم...
مادرجون- ای وایییی...بازم نشد؟؟
-نه
مادرجون-حتما برای بهونه های تکراری!؟
-بله...
مادرجون-آخه من به تو چی بگم دختر؟....برو همون بیمارستان کارت روبکن دیگه...
-مادرجون ...تو که میدونی چقدر حالم بد میشد وقتی میرفتم...نمیتونم...به خدا نمیتونم....
بغض کردم
مادرجون-بس کن ....الان اشکش میریزه...باشه بابا...حالا ماشین چی دوست داری؟؟؟
چهره ام از بغض به یه لبخندتبدیل شد
-وااااای....واقعا میتونم هر چی خواستم بخرم؟؟؟
مادرجون-بله...ولی تا یه سقف قیمتی...
-حالا این سقف چقدر هست ؟؟؟
مادرجون درحالی که بلند میشد- تو به سقفش کاری نداشته باش ... فقط انتخاب کن ببینیم میشه یا نه ...اوکی؟؟؟
romangram.com | @romangram_com