#محاق_پارت_165

ـ سلام، روز بخیر...

لبخند تصنعی می زنم:

ـ سلام، خسته نباشید، یه اتاق یه خوابه با تمام مجهزات کامل می خواستم.

پلکی می زند و عینک فرم دار مشکی اش را بالاتر می کشد:

ـ اقامتتون چند روزه ست؟

به ساعت کوچک پشت سرش نگاه می کنم و با مکثی لب می زنم:

ـ مشخص نیست؛ شاید همین امشب و شاید دو سه روز، اگر موندم؛ می تونم همین اتاقی که می دید رو مجدداً تمدید کنم؟

روی صندلی پشت سیستم جا گیر می شود:

ـ چند لحظه...

با حرکت موس، چشم های من به دیوار پشت سرش که حالت کندوی زنبور عسل را داشت،کشیده می شود. بیشتر فضای اطراف تلفیقِ رنگیِ طلایی و قهوه ای داشت.

ـ به دلیل فصل زمستون و کم شدن تورها، مشکلی با این نداریم که تصمیمتون متغیر باشه.

دستم را، روی پیشخوان قطور خوش رنگی که با سنگ دگرگون پوشیده شده است، می گذارم و کیفم را، مقابلم می گذارم:

ـ متشکرم.


romangram.com | @romangram_com