#محاق_پارت_148

سر تکان می دهم و با بی میلی دستش را پس می زنم:

ـ فکر کنم؛ برای آشنایی زیادی زود باشه آقای...

اخم تصنعی می کنم و سمش می چرخم:

ـ اوه، راجع به خیلی آدم ها، مغزم در حد ماهیِ....

لبخند کمرنگی می زند و سیگار را پشت گوشش می گذارد:

ـ نیازه معرفی می کنم؟ فکر می کنم؛ یه خاطره هایی رقم زدیم!

ابرو بالا می اندازم و به ظاهر جا می خورم:

ـ من و تو؟ خاطره دو نفره ندارم!

جذاب می خندد و صدای قهقه اش مرا کمی از خودش دور می کند. جانی به پاهایم می دهم و با آن صندل ها پاشنه بلند مشکی به جلو حرکت می کنم.

پشتم راه می گیرد:

ـ دیدنمون اتفاقی نیست!

می ایستم و عقب گرد می کنم. با ابروی بالا رفته و ژست سیگار به دستش براندازم می کند. دست راستم را سمت گوشش می برم و سیگار را بر می دارم:

ـ فکر کنم؛ این رو بکشم سنگین ترم تا خزعبلات بشنوم.


romangram.com | @romangram_com