#محاق_پارت_1
محاق چیست؟: سه شب آخرماه که در آن روشنی ماه باطل می شود یا آخرشدگی، باریک شدگی ماه، سه شب آخر برج هر ماه که ماه ناپدید می شود. اصولا این رویداد در بیست و پنجم و ششم و هفتم رخ می دهد. در ادبیات عاشقان، محاق را معشوق پنهانی نیز نام می برند.
خلاصه:
یادم نمی آید دقیقاً از کجا شروع می شود؛ اما حالا یک مهماندار هواپیما بودم و کلی دغدغه غیر خرید سوغاتی های اتیکت دار داشتم. نقطه سقوط اتفاقات، آن جاست که نیمه های شب، با حمله چند مرد به خانه، شیب آرام زندگی ام پر از کلوخه هایی به نام " گذشته" می شود. برای من " ارکیده" تنها یک اسم نبود؛ ولی حالا که فراموشی افراطی ای گرفته ام، گذشته اش نخ کشم می شود. پدری که مُهر پدرانه اش خیلی وقت پیش باطل شده است، این بار، با رویی می آید که نهیب می زند! به من، به او، به زندگی ام! چشم هایم در مرز اشک می ایستند و دستی به زمختی یک مرد، قطره هایش را می گیرد؛ جلوتر می آید، بازی با محاق را به من یاد می دهد و من...
مقدمه:
برای منی که همیشه به نبودن ها عادت داشت؛ تو هم بروی، چیزی نمی شود!
می خواهم کمی از خودم برایت به یادگار بگذارم.
نظرت با یک خاطره تلخ از نبودنم چیست؟
تو را نمی دانم؛ اما من همانم که دستش را لای پوست گردو می گذاری.
من دیگر نیش نمی خورم، آخر جای نیش های قبلت می سوزد.
من دیگر همان نمی مانم، بیا جنگ تن به تن راه بیندازم.
من تو را به جان گذشته ات و تو مرا به جان خودت بینداز.
بخشش فروشی نیست، خواسته ی فراموش شده ای هم نیست؛ اما من نمی بخشم.
نمی توانی همین گونه خودت را مخفی کنی و دست هایت را خالی از گناه بدانی.
romangram.com | @romangram_com