#میشا_دختر_خون_آشام(جلد_دوم)_پارت_99
تینا _ میشا ؟ خوبی ؟
سرم و بلند کردم و لبخند زدم
من _ آره
و بعد سوییچ و چرخوندم و ماشین و روشن کردم ... از پارکینگ زدم بیرون
و یه بوق به سرایدار زدم ... از خیابون دانشگاه که رد شدیم تینا دستش و برد
سمت ظبط ... ولی بعد کشید ... صدای آرومش بلند شد :
تینا _ میشا ؟
درحالی که نگاهم به جلو بود گفتم :
من _ هوم ؟
تینا _ میشه ... میشه یه چیزی بخونی ؟
با چشای گشاد نگاهش کردم
من _ تیـــــنا ؟ وسط رانندگی ؟
چشاش و ریز کرد و گفت :
تینا _ چرت نگو ... صدات خیلی قشنگه
نفسم و فوت کردم بیرون ... خودمم دلم می خواست یه چیزی بخونم
پشت چراغ قرمز وایسادیم ... باانگشتام روی فرمون ضرب گرفتم و فکر کردم
چی بخونم ؟ بعد مدتی لبخند نشست رو لبم و گفتم :
من _ واقعا صدام قشنگه ؟
نیشاش شل شد و گفت :
تینا _ آره خیلی ... هروقت می رفتی حموم من میومدم تواتاقت می نشستم و
romangram.com | @romangram_com