#میشا_دختر_خون_آشام_(جلد_یک)_پارت_64
من_می خوام رابطمون رو خوب کنم
آدام_منظورت چیه؟
من_بهتر نیست بعد از سالها رابطه گرگ و میش ها باهم خوب بشه؟
اخم غلیظی کرد و گفت:
آدام_نه اصلا امکان نداره
من_اگه امکان نداره پس تو اینجا چیکار می کنی؟
موند چی بگه..یه لبخند مرموز می زنم و ادامه میدم:
من_کافیه افرادت رو فردا شب بیاری جنگل..کنار همون درختی که نزدیک بود دعوامون بشه..
خواست حرفی بزنه که دستم رو بردم بالا و گفت:
من_خواهش می کنم..منم بچه های خودمونو راضی می کنم
دهنش قفل شده بود..لبخندی زدم و رفتم نزدیکش که محوم شده بود
من_بهم قول میدی؟
آدام_ببینم چی می شه
نگاشو ازم می گیره و بهم تنه می زنه و میره..لبخندم دندون نما میشه..از پشت آویزونش می شم و می گم:
من_خیلی با مرامی..ایول..
درحالی که رو کولش بودم جیغ زدم و گفتم:
من_یـوهــــو
از تعجب داشت چشماش در میومد..اومدم پایین و با لحن باحالی گفتم:
من_ فردا شب منتظرم داش..فلا..
از کنارش گذشتم و غیب شدم..ولی پشت یه درخت قایم شدم..هنوز همونجا خشک وایساده بود..کم کم
دستاش تکون می خورن و محکم میرن لای موهاش..و یه لبخند جذاب و میشا کش میزنه و راه میره..!
نفسمو میدم بیرون..چه گهی خوردما..به هیرا چی بگم؟
هیرا_چـــی؟
romangram.com | @romangram_com