#می_گل(جلد_اول)_پارت_28
-نه...ولي صبح داشتم از خونه ميومدم بيرون رفته بود...فکر کنم اداره باشه!
-بعدش ميره مدرسه؟
-نه...دوشبه ها و چهارشنبه ها مدرسه است!ميخواي بگم بهت زنگ بزنه کارش داري؟
-لازم نکرده خودم بلدم بهش زنگ بزنم..چيزي بهش نگو که کارش داشتم.
..اين و گفت و بدون خدا حافظي قطع کرد!
با خودش فکر کرد پس فردا ميرم مدرسه..تو عمل انجام شده قرار بگيره بهتر از تلفني حرف زدنه!
-مي گل...مي گل!!!
مي گل در و باز کرد و اومد بيرون....بله؟
-حاضر شو بريم مدرسه!
-کودوم مدرسه؟
ميدونست شهروز سوالي جواب نميده...اما از اينکه 2 روز از اتاقش بيرون نيومده بود و شهروزم ازش خبري نگرفته بود خييليي شاکي بود...با خودش فکر کرد..برده اش که نيستم...مرتيکه نمياد يه کلمه بگه زنده اي يا مرده؟
romangram.com | @romangram_com