#ملودی_زندگی_من_پارت_85
روژین: این دیگه پرسیدن داره؟! کار همیشگیته!
- خوبه خوبه!
روژین: باز چی شده؟ چه کاری از دست من بر میاد؟
- قربونت برم که انقدر فهمیده ای!
روژین: چرب زبونی نکن بگو دردت چیه!
- آدرس نمایشگاه ماشین فامیلتونو می خواستم.
روژین: برای چی؟ باز ماشینتو دادی دست دوستت مستقیم رفت تو دیوار یا اینکه خودت ماشینتو ناکار کردی؟
- آی گفتی؛ کاش اینطور که می گفتی میشد و ماکسیمای قراضه عوض می کردم. عجب غلطی کرده بودم اسپورتیج نازنینمو دادم دست شیوا. الان باید این ماشین کِشتیو تحمل کنم! بابای عزیزم به خاطر اینکه ماشینم داغون شد جریمه م کرد و ماکسیما خرید. آخه یکی نیست بگه این چه ماشینیه گرفتی!
روژین: میـدونم، میـدونم! مامانت گفته بود. بیچاره برات غصه میخورد! می گفت که ماکسیما دوست نداری و اینکه مامانت ماشین خودشو میده بهت تا بری بیرون.
- ای کلک. مامان کِی بهت گفت؟
روژین: همون موقع که مامانت اومده بود خونمون برای کمک تو جشن تولدم.
- که اینطور! من انموقع کجا بودم؟
روژین: تو بازار دنبال لباس.
- تو از کجا میدونی؟
روژین: مامانت!
- عجب مامانی دارم من! هر اتفاقی میفته بهت میگه؟
خندید و گفت:
- نه بابا. بین صحبتای مامانم و مامانت شنیدم.
- آها. اینطوری نمیشه من باید خودم دست به کار بشم و کار کنم تا خودم خرج و مخارج خودمو بدم و برای خودم وسایل مورد نیازمو بخرم.
روژین: کار خوبی میکنی!
- خب نمی خوای آدرسو بدی؟
روژین: چرا بنویس.
romangram.com | @romangram_com