#ملودی_زندگی_من_پارت_74

پسره ی ... پسره ی الاغِ مغرور! مگه چی داره که بخوام خودمو بندازم تو بغل این کوه یخی؟! خدای اعتماد به نفسن این پسرا! من که ازش معذرت خواهی کردم. میمیره یه ببخشید بگه؟ این باهوشم سر کلاس از دلگشاد شنیده بود. حتما ونداد مارمولکم یه چیزایی بهش گفته. خب واقعا دانشجو برترم!

- بله بله، متوجه شدم. از این به بعد جلومو نگاه می کنم. مرسی که نذاشتین به دیوار بخورم.

با آبرو پشتشو نشون دادم و لبامو به بیرون جمع کردم و حرکتش دادم.

هه هه! حالشو گرفتم. چقدر خوبه آدم خودشو به کوچه عمه چپ بزنه ها!

- ببخشید حالا میشه برین کنار؟

آرشام: شما جلو راه منی اگه توجه کنی.

یه نگاه به خودش، یه نگاه به ماشین کناری کردم. اخمام رفت تو هم.

آرشام: نمی خواین برین کنار؟

آروم بین دندونای قفل شدم گفتم:

- شما صاحب این ماشینین؟

آرشام: مشکلیه؟

خوشگلیه! خب معلومه که مشکلیه؛ غول پیکرِ زرافه ِ غرغرو! اوه چه نسبتایی بهش دادم اما خدایی بهش میاد!

- شما خجالت نمیکشی؟

اخماشو تو هم کشید و گفت:

- ببخشید؟ منظورتون چیه؟

با عصبانیت گفتم:

- این آقا ونداد بهتون نگفت این جا هر کس جا پارک خودشو داره؟ چند روزه که شما جای من پارک می کنی.

آرشام: اینجا رو که نخریدی، مکان عمومیه.

وای دارم از دستش دیوونه میشم. اولین کسیه که پا به پای من هم جوابی می کنه.

- خیله خب، میتونین برین.

آرشام: من از شما اجازه گرفتم؟

وای خدا به دادم برس. دیگه داره میره رو اعصابم.


romangram.com | @romangram_com