#ملودی_زندگی_من_پارت_58





*شبای تهرون

تو باغ شمرون

از مجیدیه تا نیاورون

برقص برقص - تو زیر بارون

روی پشت بوم

توی خیابون*





جلو و عقب رفتیم. بعد دستشو باز کرد. منم همراه دستش که باز کرده بود به عقب کشیده شدم و از هم فاصله گرفتیم.





*عزیزم پاشو بامن برقص

گل من پاشو بامن برقص

نگو نه پاشو بامن برقص

که وقته رقصه*





دست باز شدشو کشید سمت خودش. منم به سمتش کشیده شدم و افتادم تو بغلش.






romangram.com | @romangram_com