#ملودی_زندگی_من_پارت_50
بیا بغلم می خوام قرش بدی
بیا بغلم بیا بغلم *
منم که اهل رقص؛ ملینا رو کشوندم وسط و رقصیدیم.
- ملی بیا بریم برقصیم.
ملینا: اوکی بریم.
وقتی آهنگ تموم شد یه نفس عمیق کشیدم. از بس پریده بودم نفسم بند اومده بود. رفتیم سر جامون نشستیم.
- وای ملی من که دارم از نفس میفتم اما خداییش خیلی حال داد.
ملینا هم که شرایطش مثل من بود گفت:
- آره. روژین نمی خواد بیاد وسط مجلسو گرم کنه؟ مثلا تولدشه ها!
- چرا. اول بذار همه از راه برسن و بشینن بعد.
چند دقیقه ای باهم حرف زدیم. داشتم در مورد خریدن کادو حرف میزدم که یه دفعه از ته سالن جیغ کسی بلند شد. همه متعجب به ته سالن نگاه کردن. دیدم روژین کنار رامبد ایستاده و داره بالا و پایین میپره و با خوشحالی میگه "باورم نمیشه. " چیو باورش نمیشه؟!
روژین بدو سمت در خروجی یا همون ورودی چادر رفت. همون موقع یه پسر و دختر دست تو دست هم وارد شدن. روژین تا رسید بهشون پرید تو بغل دختره و ماچ بارونش کرد.
وقتی از بغلش بیرون اومد رو به پسره گفت:
- باورم نمیشه. آرشام تویی؟ بابا ایول. کی اومدی؟ خیلی دلم براتون تنگ شده بود.
دختره و پسره از موقعی که روژین رفت استقبالشون و اون حرکاتو انجام داده بود که بی شباهت به بچه ها نبود میخندیدن؛ البته پسره فقط به یه لبخند اکتفا کرده بود اما دختره هنوز داشت میخندید.
روژین دستشونو گرفت و این سمت سالن که میز خالی بود آورد. پسره انگار وسط راه کسیو دید که به روژین گفت بره خودش بعدا میاد.
من همه این حرفا رو با لبخونی فهمیدمـــا! از کار خودم خندم گرفت.
روژین دختره رو آورد میز کناری ما نشوند. با لبخند ژکوند اومد پیش ما و گفت:
- وایــی ملودی انقدر خوشحالم که نگو و نپرس!
با خنده گفتم:
romangram.com | @romangram_com