#ملودی_زندگی_من_پارت_16
- بیا اینجا ببینم. ترسو.
سولماز هم خنده کنان اومدم کنارم.
- راستی سولماز من این پسر تاحالا تو دانشگاه ندیده بودم تو دیده بودی؟
سولماز: نه. شاید تازه اومده .
- شاید. من امروز می خوام برم خرید لباس برای تولد روژین. با ما میای؟
سولماز: با ما؟ مگه با کی می خوای بری که می گی ما؟
- با ملینا. حالا میای؟
سولماز:آره میام. چه ساعتی راه میفتین؟
- ساعت چهار- چهار و نیم آماده باش.
سولماز: باشه. میای دنبالم دیگه؟!
-آره میام. کاری نداری؟
سولماز: نه عزیزم.
- با من نمیای برسونمت؟
سولماز: نه. باید برم بازار برای مامان خرید کنم. با تاکسی میرم.
- باشه. سلام برسون. بای.
سولماز: خداحافظ.
****
شیشه کشیدم پایین و سرمو کج اوردم بیرون.
romangram.com | @romangram_com